پرکن پياله را
قله سبلان بهشت کوههای ایران. . .
زیبایی ، شکوه ، عظمت، امید ، صدای زمزمه های باد ، و ابرهای سفید که مثل پنبه زیر پای ما گسترده شده است. و خاطرات دور و نزدیکی که از خاطر پاک نمی شود.
* * * * *
پرکن پياله را
کاين جام آتشين ديريست ره به حال خرابم نمي برد
اين جام ها که در پي هم مي شود تهي
دريا ي آتش است که ريزم به کام خويش
گرداب مي ربايدم و آبم نمي برد
من با سمند سرکش و جادويي شراب
تا بيکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره ها ی گريز پا
تاشهر ياد ها
ديگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمي برد
هان اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام که عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش وتمنا و تشنگي
با اينکه ناله مي کشم از دل که : آب، آب . . .
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پرکن پياله را
فریدون مشیری
سلام . خوبی؟ عکس های سبلانتو برای من هم بفرست. قربان تو. . .
پياله رو پر کن عزيز جان... کجايی تو؟
می تراود مهتاب/می درخشد شبتاب/ نيست يک دم شکند خواب به چشم کس و ليک/غم اين خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند/نگران با من استاده سحر صبح می خواهد از من/کز مبارک دم او اورم اين قوم به جان يافته را بلکه خبر/در جگر ليکن خاری از ره اين سفرم می شکند/نازک ارای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان دادمش اب/ای دريغا به برم می شکند/غم اين خفته ی چند خواب در چشم ترم می شکند.